سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :32
بازدید دیروز :1
کل بازدید :13955
تعداد کل یاداشته ها : 18
04/4/5
5:52 ع

در روان‌شناسی، مانند علوم تجربی، رفتار باید ملاک عمل باشد و از روشهای عینی بهره جوید و هر امری که محسوس و مشهود نباشد باید از متن روان‌شناسی خارج گردد، فقط رفتاری که جنبه عینی دارد موضوع اصلی روان‌شناسی واقع شود. منظور او از رفتار هر گونه کنش و واکنش یا فعل و انفعالی است که از موجود زنده سر می‌زند .
واتسن کارکردگرایی را نیز، که نظریه‌ای رایج در زمان او بود، به سبب آنکه با هشیاری ارتباط داشت رد نمود و عوامل خوشایند و ناخوشایندی را در نظریه وابسته‌گرایی ثورندایک به علت آنکه نامشهود و غیرقابل سنجش بودند بی‌اعتبار می‌دانست. حتی، اندیشیدن را که شاخص مهم وجود آدمی به شمار می‌آید چیزی جز سخن‌گویی با خود نمی‌شناخت.
واتسن در کتابهای رفتارگرایی و راههای رفتارگرایی اصول روان‌شناسی عینی و عملی را در نظریه رفتارگرایی تشریح کرده است. در زیر چند نمونه از برداشتهای او را در روان‌شناسی یادگیری به اختصار بیان می‌کنیم.
نقش محیط
واتسن یکی از مخالفان سرسخت وراثت به شمار می‌آید. وی در آثار خود همواره به نقش سازنده و پراهمیت محیط در تکوین شخصیت عقلی، اخلاقی، اجتماعی و عاطفی افراد اشاره می‌کند تا به جایی که تضمین می‌کند:
«یک عده کودکان سالم به من بسپارید و برای تربیت آنها مرا در عالم خود آزاد بگذارید. تضمین می‌کنم بدون هیچ‌گونه انتخاب رجحانی هر یک از آنان را چنان تربیت کنم که پزشکی برگزیده، حقوقدان و هنرپیشه‌ای ماهر و بازرگانی صاحب‌نام؛ حتی یک گذا یا یک دزد یا شخصی ابله بار آید، بی‌آنکه قریحه، استعداد، گرایش، خواست، توانایی، آمادگی و نژاد و نیاکان او در این تربیت نقشی داشته باشند.»
البته واتسن می‌خواهد به این وسیله وراثت را که یک امر درونی و غیرعینی است در برابر محیط که جنبه مشهود دارد بی‌اهمیت جلوه دهد. اما امروزه مدارک علمی و تجربی کافی به دست آمده است که اگر به واتسن چنین فرصت و امکانی داده می‌شد نمی‌توانست ادعای خود را ثابت کند. در واقع این ادعای واتسن اعتقاد شدید او را به قدرت و اهمیت شرطی شدن نشان می‌دهد.
انسان از نظر واتسن
به نظر رفتارگرایان انسان یا هر موجود زنده‌ای به منزله سازمان خودکاری است که از شبکه‌هایی از عوامل گیرنده و عمل‌کننده به نام اعصاب حسی و حرکتی و همچنین دستگاهههای فرمان‌دهنده و هدایت‌کننده‌ای به نام مغز و نخاع تشکیل یافته است. این سازمان خودکار به دستگاههای سوخت‌گیری (معده) و کنترل (غده‌ها) مجهز می‌باشد.
البته، وقتی موجود زنده را این‌گونه توصیف کنند نمی‌توان از او انتظار داشت که مفاهیم ذهنی سر و کار داشته باشد. در واقع نمی‌توان ذهن آدمی را از ویژگیهای خاص روانی دور دانست و انسان را همچون یک ماشین تعریف نمود. آیا ماشین می‌تواند از احساسات لطیف برخوردار باشد و در میدان تخیل بلندپروازی کند؟
رفتارگرایان، چنانکه گفته شد، هر گونه درون‌نگری، حتی بیان حال و احساس شخصی را نادرست و بی‌اساس می‌دانند. برای مثال، معمولاً وقتی دو دوست یا دو آشنا یکدیگر را ملاقات می‌کنند این گونه احوال‌پرسی می‌نمایند:
• سلام، حال شما چطوره؟
• سلام سپاسگزارم، خوبم.
یک چنین احوال‌پرسی از دیدگاه رفتارگرایان طرفدار واتسن بی‌معنا و فاقد هرگونه ارزش روان‌شناسی است. زیرا این امر نوعی درون‌نگری است و جویا شدن از حالتهای روحی و روانی نامشهود درست نیست. به عقیده آنان احوال‌پرسی درست باید این گونه انجام شود:
• سلام، شما سالم و خوب به نظر می‌رسید، حال من چطوره؟
• سلام شما امروز خوب و سرحال هستید.
شرطی شدن هیجانها
واتسن معتقد بود که نوزادان می‌توانند سه هیجان یا عاطفه عشق و ترس و خشم را به نمایش بگذارند. با شرطی شدن کلاسیک یا روش پاولف این هیجانها با محرکهای گوناگون ارتباط پیدا می‌کنند تا پیچیدگیهای زندگی عاطفی بزرگسالان را به وجود آورند. برای نمونه، ترس در کودکان از صدای بلند و فقدان حمایت پدر و مادر ناشی می‌شود. محرکهای طبیعی از راه همراه شدن با اشیاء و مکانهای شرطی می‌شوند. کودکانی که پدر و مادر و راه خود را در جنگل گم کرده‌اند، جنگل از این پس برای آنان عامل ترس می‌گردد، یعنی کودکان نسبت به جنگل و ترس شرطی می‌شوند.
سخن‌گویی از دیدگاه واتسن
چنانکه پیش از این اشاره شد به عقیده واتسن سخن‌گویی تنوعی اندیشیدن است که بر بنیاد حسی و حرکتی استوار است. حرکات درونی اساس تفکر می‌باشند. بسیاری از مردم غالباً به صدای بلند فکر می‌کنند، حرکاتی را که برخی از افراد ضمن سخن‌گویی از خود نشان می‌دهند نشانه بارزی از تفکر آنان است. اعتقاد او بر این است که انسان حتی با تمام بدن می‌اندیشد. فکر کردن نخست در کودکان با صدای بلند انجام می‌شود،‌ بعدها که بزرگتر می‌شوند به نجوا و پچ‌پچ کردن و سرانجام در بزرگسالی به طرز بی‌صدا و نامرئی صورت می‌گیرد.
یادگیری از نظر واتسن

واتسن نخستین دانشمندی است که پژوهشهای پاولف را در کشورهای متحد آمریکا رواج داد و از نتیجه بررسیهای او برای گسترش نظریه رفتارگرایی خود بهره فراوان گرفت. وی اعتقاد راسخ داشت که یادگیری براساس نظریه و نظام پاولف توصیف می‌شود،‌ یعنی امر یادگیری فرایند یا جریانی است که از بازتابهای شرطی که از طریق جانشین ساختن محرک شرطی به جای محرک اصلی حاصل می‌شود. واتسن و طرفداران او نظریه یادگیری ثورندایک را، به علت وابستگیهایش به جنبه‌های ذهنی و روانی مردود می‌شمارند. به طوری که پیش از این اشاره شد، بنا به عقیده ثورندایک در امر تداعی عوامل یا رویدادهای روانی و بدنی هر دو دخالت دارند و یادگیری فرایندی است که این دو مورد را به یکدیگر پیوند می‌دهد. واتسن هر گونه پیوند روانی را رد می‌کند، زیرا از لحاظ علمی قابل دفاع نیست. وی همچنین نظر ثورندایک را درباره خوشایندی و ناخوشایندی نمی‌پذیرد و آنها را از مفاهیم ذهنی و مجرد می‌شمارد.
واتسن همانند فیزیولوژیستها پژوهشهای خود را به جنبه‌های مشهود زندگی حیوانی اختصاص می‌دهد تا بتواند رفتار را به نحوی آشکار، بررسی و ارزیابی کند.
تنها قانون انتقال تداعی، که یکی از قانونهای فرعی ثورندایک می‌باشد، مورد توجه او و طرفدارانشواقع شد و در سال 1920 که جنبش رفتارگرایان به اوج اهمیت خود رسیده بود، اساس نظریه آنان را تشکیل می‌داد. بر طبق این قانون فرعی و بنا به گفته ثورندایک:
«هر یادگیرنده‌ای که نسبت به موقعیتی حساسیت داشته ب اشد می‌تواند هر پاسخی را که با آن موقعیت متداعی یا وابسته شود به دست آورد.» به سخن واتسن، هر پاسخی که تحصیل آن امکان‌پذیر باشد می‌تواند با هر محرکی ارتباط پیدا کند. یادگیری در حیوانات با مقاصد و افکار سر و کار ندارد. در واقع «مقاصد و افکار» مفاهیمی خارج از قلمرو و روان‌شناسی علمی هستند. این امر را می‌توان با تعلیم به حیوانات به اثبات رساند.
اگر بخواهیم سگی با گفتن «بنشین» از دستور اطاعت کند و بنشیند، هنگامی که حیوان این کار را انجام می‌دهد باید تکه گوشتی بالای سرش نگه داریم. پس از چندین بار تکرار هر وقت که به سگ چنین فرمانی داده شود به خوبی می‌تواند پاسخ مطلوب را بدهد. درا ین مثال اگر محرکهای دیگری مانند نور چراغ، زنگ، اشاره انگشت یا سوت را به کار بریم و حیوان نسبت به آنها همان حساسیتی را نشان بدهد که نسبت به گوشت می‌داد، ممکن است پاسخ نخستین را دریافت داریم. وانگهی، با به کاربردن همین شیوه به احتمال زیاد سگ هر عملی را، مانند سرپا ایستادن، چرخ خوردن، بالا و پایین پریدن و جز آن انجام می‌دهد. این اصل در یادگیری، که اساس رفتارگرایی را تشکیل می‌دهد، به اصل جانشین‌سازی محرک معروف است.
واتسن یکی از معروفترین آزمایشهای خود را درباره یادگیری به همراهی رینر انجام داد که باید آن را شرطی شدن انزجاری نامید. طرح آزمایش به این قرار است:
به کودک 9 ماهه‌ای به نام آلبرت چند حیوان پشمالو، مانند موش صحرایی و خرگوش که قبلاً آنها را ندیده بود نشان دادن. آلبرت کوچک نترسید، حتی دست خود را دراز کرد که آنها را بگیرد. روز دیگر که یک موش صحرایی سفیدرنگ را به او نشان دادند، آلبرت با خوشحالی کودکانه به سوی حیوان روی آورد تا با او بازی کند. در این هنگام با ضربه‌ای ناگهانی صدای بلند و خشنی پشت سر او ایجاد کردند. کودک از این صدا نخست یکه خورد و بعد به گریه افتاد. این عمل چند بار تکرار شد. بعداً‌ هر وقت که موش را به او نشان می‌دادند، آلبرت می‌ترسید و روی برمی‌گرداند. در این آزمایش موش محرک شرطی و ترس پاسخ شرطی آن است. کودک بر اثر این تجربه، نه تنها از موش صحرایی، بلکه از همه موجوداتی که مانند آن مودار یا پشمالو بودند می‌ترسید و دوری می‌جست. به طوری که می‌دانیم این رویداد را، همچنانکه پاولف عنوان کرده است، تعمیم محرک می‌نامند.واتسن ترسی را که این گونه در کودک به وجود آمده بود توانست از راه خاموشی از بین ببرد. به این معنا که هنگام غذا دادن به آلبرت همان موش را از دور به او نشان دادند و هر بار که این کار را تکرار می‌کردند موش را نزدیکتر می‌آوردند و کودک را نوازش می‌کردند، بی‌آنکه صدای ترسناک را ایجاد نمایند. این عمل را که در روانشناسی شرطی‌زدایی می‌نامند سبب شد که ترس حاصل از شرطی شدن از میان برود و کودک به حال عادی بازگردد.
بازگشت نظریه کاهش سایق
در سال 1930 تقریباً شهرت و اهمیت کار ثورندایک در مورد آزمایش و خطا رو به کاهش نهاد و در همین زمان کلارک هال روان‌شناس آمریکایی، با نظریه معروف خود به نام کاهش سایق بر بنیاد تقویت نخستین شهرت یافت.
هال مانند واتسن و اسکینر از جمله رفتارگرایان به شمار می‌آید. نظریه یادگیری او از ویژگیهای ماشینوار برخوردار است و در موضع مخالف شعور و وجدان قرار دارد. به عقیده او رفتار پیچیده از رفتارهای ساده و به صورت گام‌به‌گام بر بنیاد شرطی شدن محرک – پاسخ به وجود می‌آید. وی بر خلاف واتسن قانون‌گیرایی ثورندایک را مورد توجه قرار می‌دهد و آن را در یادگیری با اهمیت می‌داند و مواردی مانند هدف و بینش را، که در روان‌شناسی رفتارگرایی جای بحث آنها نیست، با دقت بررسی می‌کند.
یادگیری برای بقاء
هال بر اثر اندیشه‌های داروین ، طبیعی‌دان معروف انگلیسی، یادگیری را نوعی تلاش برای بقاء ترقی می‌کند. تفاوتهای رفتاری افراد آدمی را بیشتر از جهت کمّی تا کیفی مورد بررسی قرار می‌دهد، یعنی درجه تفاوتها بیشتر از نوع آنها برایش اهمیت دارد. نظام فرضیه‌های هال پوشش پیگیری در راه اجرای این منظور می‌باشد